آموزش زبان انگلیسی 13
دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

ادامه لغات تافل

 

 

101 : agitate (verb): to argue strongly in public for something you want, especially a political or social change

در ملاء عام در مورد چیزی مشاجره کردن؛ بحث علنی کردن

 

مثال:

Unions agitating for higher pay

اتحادیه ها برای حقوق بیشتر علنا بحث می کنند.

 

 

102 : auditorium (noun): a large building used for concerts or public meetings

تالار گفتگو؛ کنفرانس؛ تالار شنوندگان

 

مثال:

The band played in the school auditorium

دسته موسیقی در تالار مدرسه نمایش داده شد.

 

 

103 : excursion (noun): a short journey arranged so that a group of people can visit a place, especially while they are on holiday.

مسافرت کوتاه؛ گردش بیرون شهر؛ گردش.

 

مثال:

The father planned an excursion to the zoo for his children.

 پدر برای برنامه ای برای بچه هایش ریخت تا آنها در گردشی به باغ وحش ببرد.

 

 

104 : adjacent (adjective): to lie next to

مجاور؛ نزدیک؛ همسایه؛ همجوار

 

مثال

We lived in adjacent houses.

ما در خانه های همجوار و نزدیک به هم زندگی میکردیم.

 

 

105 : Auricular:  of or relating to the ear or hearing.

وابسته به شنوائی؛ گوشی؛ سماعی

 

مثال:

The auricular ability of the cat is well:known.

قدرت شنوائی گربه مشهور است.

 

 

106 : legible (noun): readible, clear enough to read

خوانا؛ روشن

 

مثال:

His handwriting is quite legible.

دست نوشتۀ او کاملا خوانا  است.

 

 

107 : amorous (adjective): showing or concerning sexual love

عاشقانه؛ عاشق؛ شیفته

 

مثال:

He was always boasting about his amorous adventures.

او همیشه در مورد خاطرات عاشقانه اش مباهات میکرد.

 

 

108 : evolution (noun): the process by which something develops

تکامل؛ تکامل تدریجی

 

مثال:

Darwin and other natural scientists have developed

theories of evolution.

داروین و بقیه دانشمندان علوم طبیعی تئوری تکامل را توسعه داده اند.

 

 

109 aberration: an action or event that is different from what usually happens or what someone usually does.

انحراف؛ کج روی؛

 

مثال:

a temporary aberration in US foreign policy

یک کج روی موقتی در سیاست خارجی ایالت متحده

 

 

110: cynic: someone who is not willing to believe that people have good, honest, or sincere reasons for doing something.

بدبین؛ عیبجو

 

مثال:

Even hardened cynics believe the meeting is a step towards peace.

حتی آنها که خیلی بدبین بودند اعتقاد دارند که جلسه مزبور یک قدم به سوی صلح است

 

 

111: yore: existing a long time ago

در زمانی بسیار دور؛ در گذشته؛ قدیم الایام

 

مثال:

In days of yore

در روزهای پیشین

 

 

112 � savvy: practical knowledge and ability

ادراک؛ فهم؛ درک

 

مثال:

He's obviously got a lot of political savvy.

او به شکل کاملا واضحی کلی درک سیاسی دارد.

 

 

113 � alma mater: the school, college etc that someone used to attend

آموزشگاه؛ پرورشگاه

 

مثال:

He returned to his alma mater to write a doctorate in moral philosophy.

او به آموزشگاه خود رفت تا پایان نامۀ دکترای خودش را در مورد فلسفۀ اخلاق بنویسد.

 

 

114 � blithe: literary happy and having no worries

خوشحال؛ بدون دغدغه.

 

مثال:

Despite the danger, she has a blithe spirit, unconcerned about it.

با وجود خطر، او از چنان روحیه بی دغدغه ای برخوردار است که به آن اعتنا نمیکند.

 

 

115 � wunderkind : a young person who is very successful

جوان و موفق

 

مثال:

he was an unappreciated wunderkind.

او یک جوان موفقی بود که از او تقدیر نشده بود.

 

 

116 � full fledged : completely developed, trained, or established

تمام عیار، به تمام معنی، کامل

 

مثال:

India has the potential to become a full:fledged major power

هندوستان این استعداد را دارد که به معنای واقعی تبدیل به یک قدرت بزرگ شود.

 

 

 

117 : hard:won: achieved only after a lot of effort and difficulty

سخت به دست آمده، محصول زحمتهای فراوان

 

مثال:

The country's hard:won independence

استقلال کشور که با زحمات فراوان بدست آمد.

 

 

118 : run up: the period of time just before an important event.

در شرف، در نزدیکی، لحظاتی قبل از

 

مثال

in the run:up to the election

در شرف انتخابات،

 

 

119 � dissident: someone who publicly criticizes the government in a country.

معاند، مخالف سیاست کشور، ناموافق

 

مثال:

a political dissident.

یک معاند سیاسی

 

 

120- erstwhile: former or in the past

سابقا، قبلا

 

مثال:

She found herself ostracized by erstwhile friends.

او فهمید که از طرف دوستان سابقش طرد شده است.

 

 

121- amiable: friendly and easy to like:.

مهربان، دوست داشتنی

 

مثال:

The driver was an amiable young man.

آن راننده یک مرد جوان مهربان بود.

 

 

122- brevity : the quality of expressing something in very few words.

کوتاهی، اختصار، ایجاز

 

مثال:

Letters published in the newspaper are edited for brevity and clarity.

نامه هائی که در روزنامه چاپ میشود برای اینکه مختصر و شفاف باشند ویرایش میشوند.

 

 

123- fluctuate: if a price or amount fluctuates, it keeps changing and becoming higher and lower.

نوسان داشتن، بالا و پائین رفتن، ثابت نبودن

 

مثال:

Prices were fluctuating between $20 and $40.

قیمتها از 20 تا 40 دلار متغیر است.

 

 

124- amicable: friendly

دوستانه، با موافقت

 

مثال:

The two neighbors came to an amicable decision about the fence.

آن دو همسایه در مورد حصار به یک تصمیم دوستانه توافق کردند.

 

125- jettison (verb): to get rid of something or decide not to do something any longer:

از شر چیزی خلاص شدن، بیرون افکندن

مثال:

The captain of the sinking ship jettisoned the cargo.

ملوان آن کشتی در حال غرق بار کشتی را به دریا ریخت؛ از شر بار کشتی خلاص شد.



این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, توسط محمد |